دکتر حسام فیروزی
برای برقراری یک رابطهی مسالمتآمیز دانستن و پذیرش چه نکاتی اهمیت دارد
شباهتها یا تفاوتها
کدامیک مهمترند؟
همانگونه که میدانیم، انسان تنها موجود روی کرهی زمین است که حق انتخاب دارد و به واسطهی همین حق انتخاب است که او را موجودی آزاد نام نهادهاند (آزاد است تا انتخاب کند). در حالی که موجودات قبل از ما از این حق برخوردار نیستند. (۱)
این حق انتخاب که در پی خود مسوولیت بر دوشمان نهاده، باعث ایجاد آگاهی در ما شده که مهمترین آگاهی انسان، آگاهی به مرگ است.
این آگاهی ما را گرفتار ترسی میکند که از تولد تا آخر عمر سایهاش ما را رها نمیکند. این آگاهی و ترس ناشی از آن، ما را وادار میکند تا فکری برای به تعویق انداختن مرگ خویش کنیم و انسان در این راستا به هر اقدام و روشی دست زده تا بتواند مرگ خویش را به تعویق بیندازد و خود را جاودانه کند. از جملهی این اقدامات؛ میتوان به ساخت افسانهها و اسطورهها، ایجاد مذاهب، در صدد بودن برای دست یافتن به ماورا و استفاده از علم و دانش و فنآوری اشاره کرد.
از ابتدا تا امروز بشر از عصرهای مختلفی همچون عصر شکار و کشاورزی و صنعتی تا امروز که عصر اطلاعات و ارتباطات است، گذر کرده و همواره در به تعویق انداختن مرگ خویش سعی داشته و اگر بخواهیم همهی این اعصار را به دو بخش تقسیم کنیم شاید استفاده از دنیای سنت و دنیای مدرن از همه گویاتر و ملموستر باشد.
انسانها دردنیای سنتی گذشته به واسطهی کم بودن و محدودیت در تعداد انتخابها (آپشنها)، بالطبع از حق انتخاب کمی نیز برخوردار میبودند و شاید این کمی موارد قابل انتخاب یکی از دلایل عمدهای بوده که بیشتر بر شباهتها تاکید داشتهاند تا تفاوتها.
این در حالی است که امروزه در دنیای مدرن تعداد آپشنها به قدری زیاد شده که نگاه به تفاوتها از اهمیت بیشتری برخوردار گشته و این قانون مهم که در دنیا هیچ دو چیز مشابهی وجود ندارد، پر رنگتر از گذشته شده است.
در جامعهی در حال گذار ایران نیز اگر بیاد داشته باشیم تفاوتها عجیب به نظر میآمدند (میآیند). این را میتوان از توصیه به همرنگ شدن با جماعت، تا تعجب بر انگیز بودن نظرها و سلایق متفاوت (واقعا!؟….. یعنی تو اینو دوست نداری؟! خیلی عجیبه!!) تا رفتارهای والدین با فرزندانشان که میبایست سنتها و عقاید و رسوم خانواده را حفظ میکردند تا شکلگیری حکومتهای دیکتاتوری (درگذشته) که بر این باور استوار است که؛ «همه باید آنگونه بیندیشند که دیکتاتور میاندیشد»، به وضوح مشاهده کرد.
ولی امروزه شاهد آنیم که دنیای مدرن با پر رنگ کردن نگاه به سمت تفاوتها، راه به سوی دمکراسی گشوده و نه تنها تفاوتها از رنگ و نژاد و زبان و لهجه و عقیده را به رسمیت شناخته، بلکه آنها را محترم شمرده و جزو حقوق اولیهی انسان به حساب آورده است.
مقصود من از عنوان کردن مساله مهم پذیرش تفاوتها، کاربرد آن در ارتباطهای بین فردی خصوصا ارتباطات عاطفی و زوج است.
من سالهاست که به واسطهی کار با کودک، با خانوادهها در ارتباط تنگاتنگ قرار دارم و تقریبا هر روز والدینی به من مراجعه میکنند که از مشکلات فیمابین خود شکایت دارند.
در طول این سالها شاید بتوانم به جد بگویم بیشترین عامل اختلافات زناشویی را در مسالهی عدم پذیرش تفاوتها یافتهام و با آموزشهایی که باعث ایجاد این پذیرش در زوجین شده، مشکل ارتباطی بسیاری از آنها حل شده است.
از دید من سه فاکتور مهمی که در یک ارتباط نقش عمدهای ایفا میکنند عبارتند از:
اول «رابطه برد برد» است که تداوم رابطه را ایجاد میکند.
دوم «میزان درک یا پذیرش تفاوتها» که باعث بالا رفتن کیفیت رابطه میشود.
و سومین فاکتور، «احترام» که هویت مستقل به هر کدام از طرفین رابطه داده و از وابستگی و کنترل که عوامل مهی در ایجاد فاصله بین زوجین هستند جلوگیری میکند.
در همین راستا و به منظور فرهنگسازی در این زمینه، تاکید مداوم من در کارگاههای فرزندپروری به والدین این است که دائما به کودک در مواردی که اختلاف نظر داریم بگوییم؛
«چه جالب!، تو اینو دوست نداری ولی من دوست دارم، جالبه!! ما دو تا آدم متفاوتیم ولی همدیگر و دوست داریم» یا اینکه چه جالب!! نظر تو و من در مورد این مساله باهم متفاوته، آخه ما دو تا آدم متفاوتیم».
من نام این تکنیک را گذاشتهام، «تمرین دموکراسی»، چرا که دموکراسی در فرهنگهایی که تفاوتها انسانها را ارزش و داوری میکنند و انسانها را به واسطهی تفاوتهایشان به دو دسته خوب و بد تقسیم میکنند، شکل نخواهد گرفت.
در روابط بین انسانی نیز این نگرش قادر است آنها را درکنار یکدیگر قرار داده و همکاری تیمی آنها را بالا ببرد. این در حالی است که به دلیل عدم پذیرش تفاوتها، قادر نیستیم در کنار یکدیگر قرار بگیریم و منافع جمعی خود را پاسداری کنیم؛ چرا که معیار ما برای در کنار یکدیگر قرار گرفتن، شباهتهاست و به واسطهی اینکه ما انسانها بیشتر با هم متفاوتیم تا شبیه، دشمنی، پراکندگی، عدم همکاری، نفاق و کینه در میانمان موج میزند.
اگر چه سخت است، ولی بیاییم در انتظار روزی که «رشد یافتگی روانی» از صفات برجستهی ما ایرانیان شود چشم امیدمان را باز نگاه داریم و هر کوششی که در توانمان باشد در این راه انجام دهیم.
(۱) رجوع کنید به مقاله «وظیفه و مسوولیت» از همین نویسنده